میرزا حسن قادر بروجردی (متولد بروجرد)

 

                 مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

               میرزا حسن قادر بروجردی (متولد بروجرد)

                          شاعر قرن سیزدهم هجری

   

 Bild könnte enthalten: 1 Person, Text

میرزا حسن قادر بروجردی شاعر قرن  سیزدهم  هجری در سال (ز 1294)

در شهر زیبای بروجرد دیده بجهان هستی گشود . ایشان زادگاهش نشو 

 و نما یافت و نوشته اند که وی مردی ملایم و فقیر بوده است و اهل سیر    

 و   سیاحت و از شهری به شهر   دیگر  بطلب   رزق مقسوم در تکاپو بوده

  است . در سال ۱۲۹۴ در کرمانشاه زندگی می کرده است . با آنکه سواد   

 کاملی  نداشته  است  ولی اشعارش همان الفاظ و قواعد اصطلاح است   

 و  در   گفتن  قصیده در سلام عام مهارتی تما م و بسیار نیکو سخن بوده

است . در کتاب   حدیقه الشعراء   در  باره ی  این شاعر ذکر نام شده و از   

 اشعارش  نوشته  شده  است . 

               از اوست:
زلف مشكین چون به سر ماه مرا افسر شود
آفتاب از شرم او در نیلگون معجر شود
حبذا زلفی که گر بر وی وزد باد صبا
دامن باد صبا پر نافهء اذفر شود
ساقیا عید غدیر است و خم از شادی به جوش
شد مجال آنکه از خم باده در ساغر شود
ساغری ریز از می وحدت بکام دل مرا
تا زبان گویا به مدح ساقی کوثر شود
                   * * * * * *
دو آفتاب کز او ملک و دین نظام گرفت
به چرخ حشمت و برج شرف مقام گرفت
یکی از آن دو بود آفتاب عالمتاب
که امتزاج عناصر بدو قوام گرفت
یکی امیر جهانگیر مهر برج شرف
کز او زمان و ز این ملک و دین نظام گرفت
یکی به برج حمل شد یکی به گاه کیان
جهان از این دو ضیاء و شرف به وام گرفت
به تاب داده حسام آن جهان بگیرد و این
به حکم نافذ بی منت حسام گرفت
حسام سلطنت آن خسرو فریدون فر
که گوهر سخنش روشنی و نام گرفت
 

     منابع :
اثرآفرینان جلد چهارم ص . ( ۳۲۰ )
دورنمایی از شهرستان بروجرد ص . ( ۳۵۱ ) 
 
 فرهنگ سخنوران جلد دوم ص . (  729)
حدیقه الشعراء جلد دوم ص.  ( ۱۴۱۳ / ۱۴۱۲)
تذکره دیوان بیگی ص. ( 160 ) .
سخنوران بروجرد ( ۳۵۱ / ۳۵۰ )
 

* نوشته شده توسط احمد معطری *

محمد حسن مخلص  ( متولد بروجرد )

 

             مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25  

               محمد حسن مخلص  ( متولد بروجرد )

                      شاعر قرن معاصر

 

 

 Ahmad Moattaris Foto    

     

این عکس از استاد  محمد حسن مخلص بروجردی نیست و فقط

 جنبه زیبایی برای این قسمت  را دارد .

 

 

 استاد  محمد  حسن  مخلص  از  شاعران   قرن   معاصر  در

 شهر زیبای بروجرد دیده بجهان گشود .ایشان  در  زادگاهش

 بروجرد نشو و نما یافت و چند مدتی  در  مسجد  میر  بروجرد

 به شغل  مکتب  داری  مشغول  بوده  و  ميرزا   حسن  شعر

 مي گفت و مخلص تخلص مي کرد و مدتی هم مغازه بقالی

 داشته است  . بنا به  گفته استاد حزین  بروجردی  در  اواخر

 عمر سرو  و سامان درستی  نداشته است .  در ضمن از وی

 دیوانی  به یادگار  مانده  که چندین  غزل  از  ایشان  بوسیله

 استاد احسان بدست حزین بروجردی رسیده است .

 "یکی  از  شاگردان  این  استاد   فن  ، استاد عبدالمحمد  آیتی

 بروجردی  می باشد . ایشان  سواد آموزی را  به  شیوه سنتی

یعنی با شرکت  در  مکتبخانه آغاباجى و بعد ها  مکتبخانه میرزا

حسن  مخلص  شروع   کرد  و   بعد ها  در   مدرسه  اعتضاد  از

نخستین مدارس جدید بروجرد ادامه تحصیل داد. در  سال ۱۳۲۰

وارد دبیرستان شد و در کنار آن در مدرسه دینی نوربخش که آن

 سال ها  با  حضور  علمای  بزرگی  چون  آیت الله   بروجردى از

رونق فراوانی برخوردار بود علومی از منطق ،  عربی  و کلام را

فرا گرفت. "

 

 Ahmad Moattaris Foto   

 استاد عبدالمحمد  آیتی بروجردی  می گوید :

"

مادرم مرا از آن مکتب به مکتب معتبری برد، مکتب آغاباجی که شوهرش میرزا حسن مخلص هم مکتب پسرانه پررونقی  داشت.  این  زن و شوهر  در دو  حیاط در «دالان حمالها»  مکتب دایر  کرده  بودند . میرزا  حسن  مخلص  که  وارد  می‌شد ،  صلوات می‌فرستادیم و می‌رفت روی کرسی که جایش  در آنجا بود ،  می‌نشست  و  درس شروع می‌شد. مخلص شعر هم می‌گفت، بیشتر در مصائب ائمه. روزی شعری گفته بود:

ای  جبرئیل  محترم ، ای  ملک‌سیما          

                               بردار  شهپر  از  سرم  ای  فلک‌پیما

 البته پیش از آنکه هواپیما بیاید، «مخلص» جبرئیل را فلک پیما خطاب کرده بود! در آن روزها کلاه پهلوی و بعد از کمی کلاه شاپو آمد و مردم مجبور بودند همه کلاه شاپو بر سر بگذارند. البته در آن ایام مردها همه کلاه داشتند. مرحوم مخلص کلاه نمدی‌اش را با دوره‌ای که از مقوا برای آن بریده بود و نیز با پارچه‌  سیاه و  سریش  تبدیل  به کلاه شاپو کرد. گفتند: میرزا باید کله کلاه فرو رفته باشد. میرزا  حسن تا  هنوز کلاه تر بود، کله کلاه را فرو برد و چپقش را در میان آن و در آفتاب گذاشت تا  خشک شد.  گفتند: «رُمان (روبان به گویش بروجردی) هم می‌خواهد» از آن  پارچه سیاه روبان  هم  برای دور کلاهش درست کرد. گفتند: «آن رُمان باید گل هم داشته باشد»، گل هم درست کرد. حالا بحث در این  بود  که  این گل  طرف  راست  است  یا  چپ.  به  من  گفت: «عبدالمحمد، برو دم دالان حمالها بایست و  کلاهها را  نگاه کن که گل  طرف  راست است، یا چپ.» من دم دالان حمالها رفتم و چند مرد را که می‌آمدند، نگاه کردم؛ ولی سردرنیاوردم. آخر از یکی‌شان پرسیدم: «گل کلاه طرف راست است یا چپ؟» و او با تعجب به من گفت: طرف راست و من شادمان به مکتب آمدم و به معلم گفتم!  "

                      گفتگو با شادروان عبدالمحمد آیتی  ، حکیمه دسترنجی

 

 استاد  محمد  حسن  مخلص  بروجردی  در   سال  ۱۳۶۴  در

 زادگاهش در گذشت و در قبرستان جهان آباد   بخاک  سپرده

 شده است .

 

     از اوست :

 

 آه کز حال من خسته خبر نیست ترا

 به من سوخته دل هیچ نظر نیست ترا

 هست این بی سر و پا را بدل امید وصال

 بسر  من  ز  چه  ایدوست  گذر  نیست  ترا

  

              *     *     *     *     *     *

مشک مو  یا  بیش  ازین  زار و پریشانم  مکن

 از   فراق   روی   خود  سر  در  گریبانم مکن

 چشم مخلص روز و شب در راه دیدارت بود

 بر  سر  من  کن گذر  تا  جان کنم قربان تو

 

           *     *     *     *     *     *

 به مژگان  سیه بر هم زدی دلهای نالان را

 به سحر دیدگان بردی ز ره گبر و مسلمان را

 

                 *     *     *     *     *     *

 ای  جبرئیل  محترم ، ای  ملک‌سیما          

                               بردار  شهپر  از  سرم  ای  فلک‌پیما

 

   آثار   :

  دیوان  حسن مخلص بروجردی

 

    منابع :

 

 تذکره استاد حسین حزین بروجردی ( ص 635 - 654 ) .

 روزنامه اطلاعات ( دانش و اخلاق ) گفتگو با شادروان عبدالمحمد آیتی بروجردی

  مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد ۱

    * نوشته شده توسط احمد معطری  *

 

محمدکریم مبشری نیا بروجردی

 

 

             مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

               

               محمدکریم مبشری نیا بروجردی

                         شاعر قرن معاصر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    استاد محمد کریم مبشری نیا

 

استاد محمد کریم مبشری نیا شاعر بروجردی در سال ۱۳۴۳

 در شهر زیبای بروجرد دیده بجهان گشود .ایشان  در  یکی از

 خانواده های هنر دوست بروجردی بدنیا آمده است .

 

   از اوست :

 

 امروز  خم   شدم

 و  در  گوش   نوزادی

 که مرده به دنیاآمده بود

  آهسته   گفتم

  بخواب که چیزی ازدست نداده ای

     *     *     *     *     *     *     * 

 ایستاده ایم  ،   عجله ای    هم   نیست

 در پیش چشم ما همیشه پرسشی هست

  ایستاده ایم   با    خلواری   از   غم

  در   معجزه ای   برای   ارجمندی

  و    مغزهای    مضطرب    بیمار

 سالها منتظرند در  میان  خمیازه‌ها

  *      *      *      *      *      *      *

 دستهایم به اسارت

 چشمهایم زندانی

 زبانم از آن شما

 به شنیدن نیازی نیست

 فقط کاری به رویاهایم نداشته باشید

 شب با تو بیگانه است

فرازی از این اشعار با عنوان«زنجیر اشاره از هم پاشیده است»
 
 در پی می آید:

یکی مرا صدا می‌زند
زنجیره اشاره چنان از هم پاشیده است
که دنیا در غفلت عشق زخم خورده است
گیرم که دنیا در حول و حوش ما
تمام دلش را خالی کند
شاپرک‌های معصوم
که در نهایت ترسیم عشق جان می‌سپارند
ببین که چگونه کلمه‌ها
بی‌معنی می‌شوند
وقتی که لهجه حقیقت عشق کتمان می‌شود
چقدر باید پشت این کلمه‌ها ایستاد
تا تحلیل جسم زبان را رعایت کند
اگر نبود این واژ‌ه،
جهان در زیر پوست خود می‌گندید
یکی مرا صدا می‌زند،
به التقای اشاره‌ای، که به رؤیایت
لغزیده است
چقدر باید ماند تا تحلیل فشار موروثی،
که وقت بی‌وقت رگ به رگ دنبالت کرده باشد
زنجیره اشاره چنان از هم پاشیده است
که حتی یک کلمه هم اضافی‌ست
یکی مرا صدا می‌زند،
با ارتعاشی که دم به دم
تمام صفت‌هایش را در حنجره‌ای سرخ
به روی خط افق عبور می‌دهد!

 

مجموعه آثار محمد کریم مبشری نیا  :

گوهران

 پاپریک

 بامداد همیشه 

 شب با تو بیگانه است 

 آذرخش 

 من از بیراهه های شعر به دنیا آمده ام

 "والانس مرگ"

"شعرهايم را روي ماه مي نويسم"

" براي دختران تاريك"

 

 * نوشته شده توسط احمد معطری *

 بروجرد  :پارک سماور

 

مسجد سلطانی  بروجرد

 

 

          مشاهیر و مفاخر و هنرمندان  و آثار قدیمی بروجرد 25

 

      شهر من خوشگل ترین شهر قشنگ عالم است

                   چونکه در غرب فلات است ، تاج ایران من است

                     

              مسجد سلطانی بروجرد  قرن سيزدهم

                   بنا شده در زمان فتحعلی شاه قاجار

                          تاریخ 1248 هجری قمری

 

 

 

 مسجد سلطانی  بروجرد یکی از بناهای تاریخی  دیدنی  شهر  زیبای

 بروجرد است که در مرکز شهر  و در کنار راسته بازار بروجرد  بنا نهاده

 شده  است .  اين مسجد  كه  در زيبایی ، گوی  سبقت  را  از بسياری

 مساجد سلطانی ربوده است از آثار با ارزش قرن سيزدهم  و متعلق به

  دوره  قاجار  میباشد . این  مسجد  در  زمان  فتحعلی  شاه   قاجار بر 

 روی  ویرانه‌های  یک مسجد بسیار قدیمی ساخته شد ( همان "جامع

 حديث " ذكر شده توسط استاد حمدالله مستوفی می باشد) و یکی از

 بزرگ‌ترین  مسجدهای  تاریخی  کشور   می‌باشد  . دو   نمونه   نسبتاً 

 مشابه  در  همان زمان در شهرهای قزوین و تهران ساخته  شدند  که

  هر سه  این  مسجدها  در دوره پهلوی تحت نام مسجد شاه شناخته

 می‌شدند . معماری  مسجد  سلطانی   بروجرد   برگرفته  از  معماری

  مسجد شاه تهران است  .

 

" شهر زیبای‌ بروجرد  تا  تهران ‌ 394 كيلومتر  فاصله‌ دارد و در دشت‌

 حاصلخيزي ‌ كه‌  از  مغرب ‌ به‌  كوههاي  ‌زاگرس‌  محدود  مي‌شود ،

 قرار گرفته ‌ است‌ . آب‌ و هواي ‌ اين ‌ شهر زیبا ‌ در تابستان‌ معتدل‌ و

 در زمستان‌ سرد است‌. بروجرد از شهرهاي‌ قديمي‌ ايران‌ است‌.

 سنگ  لوحه هايی  که  به  خط  پهلوی  در بروجرد و اطراف آن ديده

 شده دليل محکمی برای قديمی بودن اين شهر است. عده‌ای بنای

 اين شهر را به منوچهر نسبت می دهند و قدمت آن را بالغ  بر 4000

سال  می دانند .  عده ای  ديگر  (از  جمله  دكتر  معين) معتقدند که

 بروجرد حدود 2000 سال قبل ساخته شده است.

 گروهي‌ بروجرد  را از يادگارهاي‌ (فيروز ساساني‌) مي‌دانند و  عده‌اي

 ‌ديگر  آن‌ را محل‌ گرد آمدن‌  دوباره‌ سپاهيان‌ شكست‌خورده ‌ (يزدگرد

 سوم‌) مي‌شناسند. در زمان‌ حكومت‌ قاجار ، حسام‌ السلطنه‌ - حاكم

‌ خوزستان‌ و لرستان‌ - بروجرد را مقر حكومت‌ خود قرار داد و دور شهر

 خندق ‌ ايجاد  كرد . عواملي‌  مانند  آب‌ و هواي‌  معتدل‌  كوهستاني‌ ،

 دشت‌هاي ‌ حاصلخيز ، شبكه ‌ آب‌هاي‌  دائمي‌ روان‌ ، مراتع‌ طبيعي ‌،

 گسترده ‌ شبكه‌  ارتباطي ‌ و تجاري‌ باعث‌ جذب‌ جمعّيت‌ و توسعه‌ آن

 ‌ شده‌اند.  "

 مسجد سلطانی  دارای  چهار طاق و ایوان بزرگ  در چهارگوشه است.

 صحن بزرگ  مسجد دارای ابعاد ۶۱ در ۴۷ متر است و حوض بزرگی در

 وسط آن صحن قرار دارد. مسجد دارای سه درب است که  درب غربی

 به خیابان صفا، درب شمالی به خیابان جعفری و درب  شرقی  به بازار

 دواتگرها باز می‌شود. در اطراف صحن،  حجره‌هایی  برای  طلاب علوم

  دینی ساخته شده است که  تعداد  آنها ب ه  ۶۱  حجره  می‌رسد. 

 مسجد سلطانی از مدرسه‌های و حوزه‌های معتبر دینی است و بویژه

  در  زمان  سکونت  آیت‌الله  بروجردی  در  این  شهر  از  رونق بسیاری

  برخوردار بوده است  .

 

 در ایوان غربی مسجد سلطانى بروجرد ، يکى از حوزه‌هاى علميهٔ دينى فعال  ايران است  که ۱۶ حجره دارد. اين حجره‌ها ، داراى درهاى اُرسى مشبک بوده‌اند که اينک تنها ، اندکى از آن باقى مانده است. اين درها ،  هر  يک  شاهکارى  از  درهاى  مشبک  هستند .  بر   ايوان  غربى  و  بر  ديوار   جنوبى  ايوان ، سنگ‌نبشته‌اى از زمان فتحعلى‌شاه قاجار باقى مانده که  نشان  مى‌دهد  در  زمان حکومت محمدتقى ميرزا حسام‌السلطنه براى رفاه اهالى بروجرد ، ماليات خبازان را بخشيده‌اند. اين  سنگ‌نبشته ۱۲ سطر است. اين مسجد از مهم‌ترين مسجدهاى استان لرستان است که از لحاظ قدمت تاريخى و معمارى قابل توجه است. این مسجد کتیبه‌ای قرار دارد که بیان  می‌دارد  فتحعلی شاه  مالیات  خبازان  این  شهر  را بخشیده است.

 مسجد سلطانی در زمین لرزه فروردین ۱۳۸۵ خسارت زیادی دید و بخش‌های زیادی از ایوانهای جنوبی و شمالی آن فرو ریخت.

 

 

  کتیبه ایوان غربی  مسجد سلطانی بروجرد  قرن سيزدهم  روی سنگ نبشته
  دیواره ایوان غربی آن تاریخ 1248 هجری قمری  نوشته شده است .
 
 
مسجد سلطانی ،  بروجرد | Soltani Mosque, Borujerd
 بروجرد   مسجد سلطانی ، قرن سيزدهم
 Borujerd

 

   (Soltani mosque of Borujerd)مسجد امام(سلطاني) بروجرد

  بروجرد  مسجد سلطانی   قرن سيزدهم

 اين مسجد داراي صحن وسيع، شبستان، گنبد  و ايوان هاي بلند مزين به کاشي هاي خشتي و کتيبه هاي فراوان است که به  ترتيب  ، تاريخ  سال 1291،1248،1209و1296 ه-.ق در آنها خوانده مي شود. مسجد داراي سه درگاه بزرگ است . درگاه شمالي داراي طاق و مقرنس هاي  زيبا  با تزيين کاشي و گچبري است . در وسط گچبري ها، عبارت " السلطان فتحعلي شاه قاجار" خوانده مي شود . بردرگاه غربي، کتيبه اي به خط نسخ  و مقرنس هاي کار شده است . شبستان اصلي در جنوب مسجد  واقع  گرديده و در طرفين آن، دو رواق ساخته شده است . بلندي طاق  شبستان ، 5/17متر است و لچکي هاي طاق و حاشيه آن با  کاشي هايي  به دو رنگ سياه و قهوه اي تزيين شده است . ايوان شمالي  مسجد  به ارتفاع 17 متر داراي تزييناتي از نقوش بر جسته سنگي  است و بر  بالاي آن ، محلي براي اذان گفتن ساخته اند .  اين بنا به شماره 394 به ثبت تاريخي رسيده است .  

 

 

                  بروجرد

 گچ بری و کاشیکاریهای ایوان شمالی مسجد سلطانی بروجرد
 
 
 
 
     بروجرد مسجد سلطانی ،  عکس  توسط  : شادی امینیان
 
 
 
  بروجرد مسجد سلطانی ، عکس توسط :احمد معطری
 

 برخی از مکان های دیدنی و تاریخی بروجرد:

 امام زاده جعفر  بروجرد

 مقبره شاهزاده ابوالحسن بروجرد

 مقبره صامت بروجردی ( صامتیه ) بروجرد

 مسجد سلطانی بروجرد

 مسجد جامع بروجرد

 پل‌ قلعه حاتم بروجرد : دوران قاجار

 قبرسيدجمال الدين واعظ اصفهاني بروجرد

  بازار قديمی بروجرد

  دره های چكان و دهقادي بروجرد

  تپه قرق بروجرد

  مسجد قلعه بروجرد

  تپه قلاميان (رميو) بروجرد

  بقعه امام زاده قاسم بروجرد

  مقبره سيد جمال الدين واعظ اصفهانی (صدرالمحققين) بروجرد

  بقعه شاه زواريون  بروجرد

  امام زاده محسن (ع) بروجرد

  امام زاده ويليان (ويليو) بروجرد

  مقبره حاج ميرزا محمود مواهب طباطبايي بروجرد

 خانه افتخارالاسلام طباطبایی بروجرد

   مقبره  سيدبحرالعلوم بروجرد

 

 

 برخي از مناطق ديدني و تاريخي شهر زیبای بروجرد را تشكيل مي‌دهند.

 
 
 

         منابع:

   ايزد پناه. 1355،ج2،ص536-534

   مشکوتي.1349،ص293

   عبد المحمد روحبخشان،  جغرافیای تاریخی بروجرد

  غلامرضا مولانا بروجردي،  تاریخ بروجرد ،   1353، ص169 

* نوشته شده توسط احمد معطری *

 

 

 

 

دکتر سعید نصراللهی بروجردی

 

 

               مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

 

                   دکتر سعید نصراللهی بروجردی

                               پزشک جراح

 

 

 


دکتر عبدالسعید نصرالهی یکی از پزشکان زبده و مردم دوست، در سال 1311 شمسی در یکی از خانواده های اصیل بروجردی در محله قدیمی صوفیان  در  شهر  زیبای  بروجرد بدنیا آمد. پدرش عبدالحمید نصرالهی یکی از مالکین منطقه سره بند و مادرش ملوک خانم دختر حاج امیر یاراحمدی، یکی از خوانین سیلاخور بود و به دلیل اینکه این پزشک حاذق در دوران زیست و زندگی اش منشا خدمات موثری بود .

اما از آنجا که گفته اند جوینده یابنده است توفیقی نصیبم شد تا با همسر دکتر گفتگویی انجام دهم که انچه در پی می آید حاصل نشست صمیمانه ایست که با خانم «شالوته» همسر شادروان دکتر نصرالهی داشته ایم، لیکن پیش از اغاز گفتگو بد نیست بدانید دکتر نصرالهی پس از پایان تحصیلات مقدماتی، برای تکمیل آموخته های خود به آلمان مسافرت نمود و در دانشگاه دولتی شهر «ماینز» به تحصیل مشغول شد. وی پس از گذشت هشت سال با معدل «خوب» فارغ التحصیل دکترای طب گردید و مدت دوازده سال در بیمارستان همان شهر مشغول به کار شد.

بعد از هجده سال دوری از وطن، با دو تخصص «جراحی عمومی و بیهوشی» تصمیم به بازگشت به ایران گرفت اما نه تنها...

ازدواج و فرزندان

خانم شالوته آلمانی الاصل میباشد. او در مورد آشنایی با دکتر نصرالهی میگوید: « من در دبیرستانی در آلمان تحصیل میکردم، یک روز جمعی از دانشجویان خارجی که بین آنها ایرانی زیاد بود، برای دیدار از جشن کریسمس به دبیرستان ما آمدند و من آنجا با سعید آشنا شدم که بعدها او از من تقاضای ازدواج کرد.

پدرم در جنگ جهانی دوم در شوروی ناپدید شده بود، عمو و مادرم هم دکتر را دوست داشتند و مخالفتی با ازدواج ما نداشتند. به این ترتیب دکتر تا پایان تحصیلاتتشان در منزل ما بودند.

وقتی دکتر تصمیم به بازگشت گرفت، خانواده من به رغم تبلیغات منفی در مورد ایران، با توجه به شناختی که از سعید داشتند موافقت کردند که به ایران بیایم. در آن موقع ما دو فرزند داشتیم، اولی دختری بنام «پاندورا» 9 ساله و دومی پسری بنام «گیو» 4 ساله، دخترمان در بروجرد دوره ابتدایی و راهنمایی را گذراند و برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در آن شهر دیپلم گرفت. الان در آلمان است و متاسفانه از بیماری سختی رنج میبرد. گیو هم در بندر امام مدیر یکی از شرکتهای اقتصادی است. فرزند سوممان «مسعود» در سن دوسالگی فوت شد و فرزند چهارم بنام «گودرز» سال 1976 م در بروجرد بدنیا آمد، دوسال و نیم دانشجوی حقوق در یکی از دانشگاههای آلمان بود اما تعغیر رشته داده و هم اکنون در یکی از دانشگاه های آلمان رشته پرستاری سالمندان میخواند.

بازگشت به ایران

سال 1968 م که به ایران آمدیم رفتیم تهران منزل تیمسار نصرالهی (عموی دکتر) و ایشان به دکتر پیشنهاد ریاست یکی از بهترین بیمارستانهای تهران را داد ولی او نپذیرفت و گفت: من علاقه مندم در شهرستان خدمت کنم تا بشتر بتوانم برای درمان نیازمندان موثر باشم. به این ترتیب از تهران به همدان حرکت کردیم و یک سال در این شهر بودیم.

بعد از همدان به بروجرد آمدیم و من مانند یک گل که پژمرده بود دوباره شکوفا شدم. بعد از مدتی ریاست بیمارستان تازه تاسیس پنجاه تختخواب به سعید محول شد.

زمانیکه بیمارستان را تحویل گرفت، تنها یک ساختمان بود و ایشان با یک سیستم آلمانی، آن را رونق و مدیریت نمود و با جدیت تمام به بهینه تجهیزات اقدام کرد. واقعا بیمارستان یکی از بیمارستانهای نوین و معتبر ایران شد که تا امروز هم جوابگوی بیماران است.

او دو سال دوره تخصص قلب را خواند ولی بدلیل نبود امکانات در بروجرد موفق به عمل قلب نشد. شاید اگر عمرشان کمی وفا میکرد خیلی زودتر از اینها عمل قلب در بروجرد انجام میشد.

دکتر نصرالهی که بود؟

از زبان مردم وصف حال او را بسیار شنیده ایم. بخاطر دارم که قدیم ترها مرور خاطرات مرحوم دکتر نصرالهی نقل هر مجلس و محفل بود و مرور خاطرات او بصورت یک فرهنگ در بروجرد جا افتاده بود. اما خاطراتی که اینک نقل میگردد، از زبان همسرشان است که با اصرار نگارنده و اکراه ایشان به چند مطلب اشاره کرده اند.

ماجرای ژیان!؟

«دکتر با وجود آنکه در یک خانواده متمکن زاده شده بود تا زمان فوت خانه شخصی نداشت، یا اجاره نشین بودیم و یا در ساختمانی که ضلع جنوبی بیمارستان پنجاه تختخواب بود زندگی میکردیم. تنها یک بار سند یک خودروی ژیان بنام من خورد که اگر باد از پشت می آمد تا پنجاه کیلومتر سرعت هم میرفت. یک روز دکتر به خانه آمد و با خجالت به من گفت: ماشینت را بخشیدم. مدتها بعد متوجه شدم که ساعت طلای خودش را هم که از آلمان آورده بود ضمیمه ژیان کرده تا شرایط ازدواج دو نفر از کارمندان بیمارستان را فراهم کند.

اما از طرف دیگر با کارمندان کم کار خیلی جدی بود. یادم است یک شب خیلی بی قراری میکرد، بالاخره نیمه شب بلند شد و رفت به بخش، در آنجا پیر مردی را مشاهده میکند که از فشار تب استفراغ کرده و خودش را خیس کرده. این در حالی است که پرستارها در اتاق استراحت مشغول گپ و گفتگو هستند، در را بروی آنها قفل میکند و پیر مرد را به خانه آورد، او را در همان نیمه شب به حمام برد، لباسها و خودش را تمیز شست، اتو کرد و پوشاند، عطر زد و به بخش بازگرداند.

فردای همان روز با هم به بخش رفتیم، دکتر اول رفت همان پیر مرد را آورد و به اتفاق بطرف اتاق استراحت پرستارها رفتیم، قفل را باز کرد و کلی آنها را سرزنش و همه را اخراج کرد که البته با وساطت عده ای از همکارها، دوباره به سر کارشان برگشتند.

دکتر خیلی شوخ طبع بود و به جک های خودش بیشتر میخندید. هرگز اجازه نمیداد که من لباسهایش را بشویم، خودش همه کارهایش را انجالم میداد. از مردهایی که زنان را اجیر خودشان میدانند بدش می آمد. همیشه شیک میپوشید، معمولا یا مشکی یک دست یا سفید یک دست. در کارهایش وسواس زیادی داشت، خیلی وقت ها بیمارانی که دارای موقعیت حساس بودند و احتیاج به مراقبت ویژه داشتند را به خانه می آورد، از جمله یادم است دو قلویی را که تازه بدنیا آمده بودند را به خانه آورد و تا 4 روز میهمان ما بودند، هوا سرد بود و چون لباس کافی نداشتند من همان شب تا صبح برایشان لباس بافتم.

از خصوصیات دکتر این بود که معمولا ویزیت از مریض ها نمیگرفت، حتی در مقطعی برای دریافت ویزیت یک صندوق دم درب گذاشته بود و هر کس هر چقدر داشت داخل آن می انداخت و هر کسی هم نداشت نمی انداخت، بعد از پایان کار برای ارتقاء برخورد و کیفیت خدمت با هم و بقیه کادر مطب مشورت میکردیم و هر چقدر در صندوق بود بطور مساوی تقسیم میشد!

بیاد دارم در آنزمان بروجرد به یکی از مراکز درمانی تبدیل شده بود، شب که میخواستیم درب مطب را ببندیم بیمارانی که از شهرهای دیگر حتی تهران آمده بودند پشت درب در خواب بودند. مشغله کاری چنان بود که هیچ وقت مجال مسافرت رفتن نداشتیم، هر بار تصمیم به رفتن مسافرت میگرفتیم دوباره پشیمان میشدیم و آن را به موقع دیگری موکول میکردیم، ضمن آنکه مردم هم نمیگذاشتند، شاید فکر میکردند که ما دیگر بر نگردیم!؟»

ضبدرهای معروف!

بسیاری از بیماران بیاد دارند وقتی نسخه شان را به دارو خانه میبردند بی خبر از علامت پایین نسخه، پولی بابت دارو از آنها اخذ نمیشد، این موضوع برای بیماران کم بضاعت و روستایی بسیار اتفاق می افتاد.

خانم نصرالهی همچنین می گفت: زمانی آمد که ما تصمیم گرفتیم از این کارها کمتر انجام بدهیم و کمی به زندگی خودمان هم برسیم، اما با ورود اولین بیمار کم بضاعت، من و سعید به هم نگاه میکردیم و تصمیممان عوض میشد .

  منابع  :

  وبلا گ  دارالسرور

 

* نوشته شده توسط احمد معطری *

 

 

رضا امیریاراحمدی بروجردی

 

 

 

         

        مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

             استاد رضا امیریاراحمدی بروجردی

               نقاش و مجسمه ساز قرن معاصر

 

 

   

 


 

 

 استاد رضا امیریاراحمدی بروجردی  در سال ۱۳۳۸ در شهر

زیبای بروجرد دیده بجهان گشود . دوران ابتدایی و متوسطه

را  در  زادگاهش  بروجرد  سپری کرده  و سپس از هنرستان

هنرهای زیبا (تهران) فارغ التحصیل  و  به  دانشکدۀ هنرهای

تزئینی راه یافت. مدت سه سال هنرستان ،  طراحی، نقاشی،

مینیاتور ... و در ادامه در دانشکده طراحی و مجسمه بود.

استاد رضا امیریاراحمدی در مورد خودش چنین می گوید :

"
زمستان ۱۳۶۸ اولین فیگورها:

نوازنده، رقصنده (مراقبه)، سوارکار، اسب و گاو را در کالبد برنزی در گالری

سیحون به تماشا گذاشتم.«اسب، گاو، انسان، سه عنصر پایدار همان ناپایدار»

نامی بود که مدیا کاشیگر بر این مجموعه نهاد. پس از آن با اندک فاصله ای

مجسمه ای از مولانا را در کارگاهی در خیابان قوام السلطنه در دست گرفتم

که پس از تأیید دکتر «شفیعی کدکنی» مدل بزرگ اثر در میدان مقابل دانشگاه

جندی شاپور بر صخره سنگی نصب شد. پس از آن در جستجوی دگرباره، بی آنکه

مقصود یا طرح از پیش آماده ای داشته باشم، پیکره هایی از درختانی بی برگ

پدیدار شدند؛ درختانی از مفتول و بریده کناره های ورق. مجسمه از سه بُعد

به دو بعد گرایش یافته و طرح روی کاغذ دو بُعدی به بعد سوم «این مجموعه

کیمیایی» این دوره و راه گشای مجموعه کارهایی بود که بَعدتر رخ داد (خط

سه بعدی و حجم دو بعدی پدیده ای بود که تصورش را نمی کردم). پس دوره

اول مجسمه های اسب، گاو، انسان و دورۀ دوم درختان و سومین دوره،

درختان برگ گرفته از ورق با اندکی خم و تاب در لابلای خط های بازیگوش .

چهارمین دوره، کتیبه هایی است از گچ و قالب گود و مسطح با خط هایی که

برای خوانده شدن نبودند، اما این حس را بر می انگیختند ، به نوعی شبیه

پوستۀ درختان کاج سوزنی . اینها ترکیبی بود از گچ راف و کاملاً صاف و

صیقلی که در آن سنگ به مثابه نگین انگشتری خودنمایی می کرد. نامی که

بر این دوره نهادم «خط خدا» یا تماس «Touch» بود. پنجمین دوره، تابلوهایی

است مرکب از نقاشی، چاپ، کولاژ، عکس، آیینه و مهره های رنگی است.

ششمین دوره، مجسمه با عنوان «سرو آویز»، سرو آویز حدیث نفس است،

در این روزگار و پاییز نیز که رنگش «زردی طلاگونه اش» را از قطعه پاییز اخوان

ثالث وام گرفتم. نو شدن برایم یک ضرورت است ، نه یک آرایه ... افکار،

احساسات اگر در مسیر و روندِ شدن «نوشدن» نباشند فاسد شده، می پوسند.

پیکاسو می گوید: «هیچ چیز فاجعه بارتر از این نیست که خودت را کپی کنی»،

در ادامه می گوید: «اگر از دیگران کپی کنی به مراتب بهتر از کپی از خود است».

اگر التزام به «عنوان مشخصی» داشته باشم، خواهم گفت مجسمه سازِ نقاش،

اما این نمی تواند گستره ام را در این محدوده بازشناسی کند، زیرا آنچه که تا

به حال به وجود آمده بر پایۀ مقدورات من در اینجا و این زمان است و اما آنچه

که روی داد «سرعت» ساخت مجسمه، چیزی به سرعت طراحی بود. آدم

عجولی هستم و به همین دلیل از خیلی دورتر آرزویم این بود که مجسمه به

سرعت «نقاشی- طراحی» به نتیجه برسد و شد. «ورق برنز و آهن تخت» در

پیچ و خم ها به هیأت گاو و سرو درآمدند (جاندار شدند)، اصل کار هنرمند در

جان بخشی به ماده است. دیدن، برگزیدن و آفریدن یک قطعه فلز یا سنگ یا هر

ماده دیگر. سرعت مجموعه سرو و گاو، آمیزه ای است از: «خرد، سرعت، ورق

فلز و اندکی مدارا». این مجموعه در اردیبهشت ۱۳۸۹ در گالری موزۀ «آرت سنتر»

به تماشا گذاشته شد.

  سوابق هنری :

- تحصیلات: دیپلم هنرستان هنرهای تجسمی، دانشکدۀ هنرهای تزئینی

- تعداد نمایشگاه ها و گالری ها: بیش از پنجاه نمایشگاه گروهی در تهران ـ اصفهان ـ بابل ـ زوریخ ـ ژنو ـ دهلی ـ پکن ـ مونت کارلو ـ دبی ـ آنکارا ـ تویومورائی ژاپن ـ کالاف اسپانیا ـ مکزیکو سیتی: دانشگاه ملی هنر (کاناکولتا، ۲۰۰۶، اخذ تقدیرنامه)، دوازده نمایشگاه انفرادی و تعداد کثیری نمایشگاه گروهی از ۱۳۵۶ تاکنون: تهران ـ بابل ـ زوریخ ـ کویت ـ باکو ـ ۱۴ نمایشگاه مجسمه ـ کتیبه ـ نقاشی

- گالری ها: کلاسیک اصفهان ـ کلاسیک بابل ـ سیحون ـ آرت سنتر

- جوایز بین المللی: به مناسبت روز جهانی ارتباطات مقام اول «یونسکو» پاریس۱۹۷۶

مسابقه بین المللی یادبود فاجعه حلبچه ـ تهران مقام اول، ۱۹۸۶

بنیان اول مجسمه سازان، تهران مقام اول، ۱۹۸۵

منتخب هیأت داوران، تشویق شده کالاف اسپانیا،۱۹۹۶

- پروژه ها: شرکت در پروژه های وزارت مسکن (مجسمه، کتیبه، نقش برجسته): بیمارستان شهید بقایی اهواز ـ بیمارستان آیت الله طالقانی آبادان ـ بیمارستان زنان فداییان خرمشهر ـ میدان مولانای اهواز ـ ساختمان جدید کتابخانه ملی تهران ـ مجلس شورای اسلامی تهران ـ موزه قرآن تهران ـ بازسازی مجلس شورای ملی قدیم در میدان بهارستان تهران، مجسمه ابن سینا ـ فارابی ـ مولانا ـ فردوسی ـ (مرتفع ترین مجسمه ایران) از سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۱۰

رضا امیر یار احمدی رضا امیر یار احمدی

-

  مقالات:

  مجلات مجسمه

  همشهری

  بوتیقا

  ایران

رودکی

تندیس ... "

فوق لیسانس افتخاری هنر از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

مشاور وزیر مسکن به مدت 11 سال

مشاور واحد تجسمی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمان تصدی

آقای سید محمد خاتمی

آموزش مجسمه‌سازی در آموزشگاه‌های هنری ایده، آتلیه دیزاین، آتلیه

آبی سبز، کارگاه هنر، کنکور، دانشگاه هنر کرج و ... به مدت 12 سال

نمایشگاه‌های متعدد مجسمه‌سازی، نقاشی و کلاژ در گالری‌های

سیحون، کلاسیک، گلستان، برگ، خاک و... در تهران، اصفهان، بابل و...

مقام اول در مسابقه بین‌المللی مجسمه‌سازی، تهران، فرهنگسرای

نیاوران 1371 مقام اول در طراحی جامع مجتمع فرهنگی توریستی

اراضی عباس‌آباد کلاردشت. سازمان نوسازی عباس‌آباد تهران 1381

مقام دوم دراولین بیینال مجسمه‌سازان ایران و شرکت در دومین،سومین

و چهارمین بیینال مجسمه‌سازان ایران، تهران.

ساخت مجموعه مجسمه‌ها در ساختمان جدید کتابخانه ملی

تندیس سوارکار جهت میدان ورودی شهر گنبد کاووس مقام اول

ساختمان کنفرانس سران اسلامی. تهران ولنجک 1361

ساختمان جدید مجلس شورای اسلامی تهران. میدان بهارستان

دفتر مرکزی کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران. تهران. میدان فرمانیه 1384

تندیس برنزی سازمان نوسازی شهرداری تهران مقام اول 1371

تندیس مولانا جلال‌الدین محمد بلخی دانشگاه جندی‌شاپور. اهواز.

تندیس ابونصر محمد فارابی برنز پایه سنگ بیمارستان آیت‌ا... طالقانی.

آبادان 1372.

نیم تنه ابن‌سینا دفتر ریاست کتابخانه جدید ملی 1374

درخت بسم‌الله مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما 1374

درخت نشان شرکت سرسبزینه(توسعه فضای سبز شهر تهران)

مجسمه گوزن نشان کارخانجات رنگسازی ایران. تهران. جاده ساوه 1374

تندیس یادبود جنگ 8 ساله ایران و عراق، برنز، ارتفاع 6 متر با پایه

بتن 1375- 1376

    منابع :

     سایت های استاد رضا امیریاراحمدی

    * نوشته شده توسط احمد معطری *

 

میرزا عبدالحسین حکاک بروجردی

 

 

 

         مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

      

            میرزا عبدالحسین حکاک بروجردی

                  شاعر و عارف دوران قاجار

 

 

 

میرزا  عبدالحسین  حکاک  بروجردی  متخلص  به  مهجور   در

 دوران  قاجار  در  شهر  زیبای  بروجرد  دیده  بجهان  گشود .

 ایشان   مردی  شاعر  و  عارف  مشرب  بوده  است  و  بنا  به

 نام  حکاک  که  به   ایشان   گفته  می شده  است  به  شغل

 حکاکی  مشغول بوده است . حاج عبدالحسين حكاك در محله 

 چال قلاع و در  خيابان  جعفري  روبروي  مسجد سلطاني بغل

  حمام کار گاه داشته است . 

 استادان   حكاك   اين   هنرمندان  مهجور  زمانه  ما  ،  افزون   بر

  استادي  در  هنر  خوشنويسي  و  درك عميق مباني نظري هنر

 تجسمي و همجواري حروف از  مهارت ويژه طراحي ،  تركيب بندي

 قرينه سازي طغري و سپس حكاكي بهره مند بوده اند . و  عرصه

 محدود و اندك اين سنگ ها نياز مبرم و ويژه اي را براي رعايت اين

 اصول مي طلبيده است و  در اهميت هنري آن همين بس كه مهر

 هر فردي برگ هويت و شناسنامه او و متن آن نمايانگر نسب ، سليقه

 مباني  اعتقادي و  جايگاه  اجتماعي  او  به شمار  مي‌رفته و مورد

 مباهات  صاحبان  آنها بوده است  جالب  آن  كه  در  گذشته منصب

 مهرداري نيز از شغل هاي حساس به شمار مي‌آمد و  مهرداران در

 مقام افرادي امين همواره مورد احترام بوده اند و نقش مهرها جايگاه

 ويژه اي در اعتبار بخشي به اسناد ونامه ها  و قراردادهاي گوناگون

  بخشيده است .

رجال و شاهزادگان قاجار افزون  بر مهرهاي خود كه حاوي نام و يا

 متن موزون به  همراه  نام  آن ها  بود ، ‌مهرهايي با القاب خاص و

 پسوندهائي نظير « دوله ، سلطنه  ،  ملك ،يا ممالك »  داشته اند

  برخي از اين مهرها از نظر  هنر  حكاكي  و  زيبايي  خطوط  بسيار

 تماشايی و  تحسين برانگيز  است  و حكاكان  بزرگي چون  : محمد

 طاهر حكاك باشي  ، ميرزا  محمد  حسين حكاك باشي  و برادرش

 ميرزا حسن  و سيد علي حكاك تهراني (پدر ميرحسين خوشنويس

 باشي و استاد  ميرزا غلام‌رضا اصفهاني خوشنويس شهير ) سهم

 بزرگي در اعتلاي اين هنر داشته اند.

 به نظر  اغلب  صاحب  نظران  ،آثار مرحوم  ميرزا حسين حكاك

 اوج هنر حكاكي خطوط نستعليق تا به امروز به شمار مي آيد.

 در كتاب “ الاثر والاثار ” نيز آمده است  كه : مهر ناصرالدين شاه

 و بسيار ي از شاهزادگان و رجال به دست او حك شده  و لقب

 حكاكباشي با فرمان به نام او صادر گرديده است.

 

  از  اوست :

 برخ   فکنده   ز    گیسو   نقاب   یعنی چه ؟

 به   زیر   ابر   نهان    آفتاب   یعنی   چه ؟

 نصیحتم مکن ای واعظ از جز او حساب

 بامتان  محبت  حساب  یعنی  چه ؟

 ادیب  عشق  همین  نکته داد تعلیمم

 که  جز  کتاب  محبت کتاب یعنی چه ؟

 خجل ز سنبل ، آن موی عنبر سار است

 عبیر  و  عطر چه و مشک ناب یعنی چه ؟

 شعاع   طلعت   یارست   در   دلم   مهجور

 ضیاء    ماه    چه    و    آفتاب     یعنی   چه ؟

 

    منابع  :

  دورنمایی از  شهرستان بروجرد

   الاثر والاثار 

 مهر و حكاكي در ايران

* نوشته شده توسط احمد معطری *

  

اسماعيل آتشي بروجردی

 

 

        مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

 

           استاد اسماعيل آتشي بروجردی

             شاعر ، طنزپرداز و فکاهی سرا

 

     Ahmad Moattaris Foto

 

 

 

 

  استاد  اسماعيل  آتشي  بروجردی فرزند حسن در سال

 ۱۳۱۱ هجری  شمسی  در  شهر  زیبای  بروجرد  دیده به

 جهان  گشود . ایشان  دوران  کودکی و جوانی را در دیار

 و  زادگاهش  بروجرد   سپری  کرده   و  بعد  از  تحصیلات

 متوسطه   برای   ادامه  تحصیل   راهی  تهران  شد  . او

 در  دانشگاه   تهران  در   رشته های   ادبیات  فارسی  و

 روانشناسی  و  علوم تربیتی به  تحصیل  ادامه  داد و در

 این  سه  رشته   فارغ التحصیل   شد  و  به   تدریس   در

 دبیرستانهای   کشور   پرداخت  و   در   کنار   این   کار  به

  نوشتن  شعر   که   جنبه های   فکاهی   و   طنز  بیشتر

 داشت  ،  پرداخت   و  آثارش  را  با  نامهای مستعار

 آتشفشان  ،  شوتعلی   ،  انار  دونه دونه  ،الف  ،آ

 منجم باشی   و   یشنا   ( یشنا  که  همان   معنی

 آتشی میباشد ) را در روزنامه ها و مجله ها منتشر

  می کرده است  و چندین سال هم با روزنامهء طنز

  و کاریکاتور همکاری کرده است .

   Ahmad Moattaris Foto  Ahmad Moattaris Foto  Ahmad Moattaris Foto

 

 

 استاد  اسماعیل  آتشی  بروجردی  می گوید :

 "با داشتن شاعرانی  مثل  سایه ، سیمین ، رهی

  زهری   ، عمران و صلاحی .... و  خیلی های دیگر 

 وارد این جرگه شدن شاید دور از خرد باشد  ، غیر

  از این است ؟ "

 بيش از  پنج  سال  با  نشريه   فكاهيون   همكاري  داشت  و

 اشعار و نوشته‌هايش را با امضاءهاي آتش‌فشان، آق اسمال

 منوچهرخان و شوت‌علي در آن نشريه به چاپ مي‌رساند.

نمونة آثار طنز منظوم:  از اوست :

  رستم‌نامه نوين

چو سهراب سرشاخ شد با پدر

دليرانه بردش به بالاي سر

ولو كرد او را به روي زمين

فرو ريخت انگار ديوار چين

چنان كندة پيلتن را كشيد

كه رستم شد از خويشتن نا اميد

ولي با زرنگي و دوز و كلك

رسانيد خود را كنار تشك

چو برخاست و در پي چاره شد

به فرمان داور دو اخطاره شد

تهمتن پس از خواري اين شكست

كمر درپي قتل سهراب بست

ز رنج حقارت دل‌ آزرده بود

وجودش سراسر پر از عقده بود

چو بار دگر كشتي آغاز شد

سر عقدة پيلتن باز شد

غضبناك و بي‌باك و پرزور بود

ولي چشم ادراك او كور بود

به ناگاه سهراب را زد زمين

دلش بود بي‌مهر و مملو ز كين

كشيد از كمر خنجر و با تلاش

جگرگاه وي را بكرد آش و لاش

چو دانست مجروح فرزند اوست

به چنگ از سر و روي خودكند پوست

پريشان و گريان و ناله‌كنان

پر انديشه از گردش آسمان

پي نوشدارو به هر سو شتافت

ولي جز «نداريم» چيزي نيافت

شتابان و پرسان به هرجا دويد

ز «داروگران» هيچ خيري نديد

جوابش همانا «نداريم» بود

دل دردمندش پر از بيم بود

ز نوميدي آشفته و خسته شد

ره كاميابي بر او بسته شد

چو دانست دارو در اين شهر نيست

غريبانه كنجي نشست و گريست

همي گفت با ناله: اي واي من

كسي نشنود آه و آواي من

در اينحال يك عابر تيز هوش

صداي تهمتن رسيدش به گوش

به او گفت: پايين دارالفنون

كه معروف باشد به «درب اندرون»

دواجات! با نرخ آزاد هست

به دكان بقال و قناد هست

به يكباره بيني كه «ب كمپلكس»

برون آيد از گل‌فروشي «ركس»

و ياقرص درمان درد كمر

شود يافت در دكة كل صفر

دواخانه آنجا فراوان بود

ولي دارو از چشم، پنهان بود

تو درياب دلال اين كار را

كه دارد به كف نبض بازار را

كه تا چشم برهم زني، بي‌درنگ

دوا هرچه خواهي بيارد به چنگ

ولي نرخها آنچناني بود

كه من دانم و تو نداني بود

تهمتن شتابان و هن‌هن كنان

هراسان به آن آدرس شد روان

همان‌سان كه عابر به او گفته بود

در آن خطه، بازار آشفته بود

بياورد چون نوشدارو به دست

به دل گفت: فرزندم از مرگ رست

وليكن به بالين او تا رسيد

به يكباره شد پير و پشتش خميد

دريغا كه فرزند او مرده بود

تهمتن دوا دير آورده بود!

    *         *          *          *           *

 نام  پر آوازه ات زیب سماوات  و زمین

 از  سمرقند  و  بخارا  تا ورای هند و چین

 فر  عالمگیر  تو  باطل  ستیز  و  حق  گزین

 ای  بهین  کیش  خدا  ، اسلام ای دین مبین !

  

    منابع  :

 سخنوران بروجرد  ، صفحه ۱۲ و ۱۳

 سخنوران نامی معاصر ایران ،جلد اول ،صفحه ۳۶

 

* نوشته شده توسط احمد معطری *

 

حسن قادر بروجردی

 

 

             مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

 

             میرزا  حسن  قادر  بروجردی

             شاعر قرن سیزدهم هجری

 

Ahmad Moattaris Foto Ahmad Moattaris Foto

Ahmad Moattaris Foto Ahmad Moattaris Foto

 

 

 میرزا  حسن  قادر  بروجردی  شاعر  قرن   سیزدهم   هجری

 در شهر  زیبای  بروجرد  دیده  بجهان هستی  گشود . ایشان

 مردی  ملایم و  فقیر  بوده  است  و   اهل  سیر   و   سیاحت

 و   از  شهری  به  شهر  دیگر بطلب  رزق   مقسوم   در تکاپو

 بوده  است  .در  سال  ۱۲۹۴  در   کرمانشاه   زندگی  میکرده

 است . با   آنکه  سواد  کاملی  نداشته  است  ولی اشعارش

 همان   الفاظ  و   قواعد  اصطلاح  است  و  در   گفتن  قصیده

 در  سلام   عام   مهارتی   تما م  و  بسیار   نیکو   سخن  بوده

  است .  در  کتاب  حدیقه الشعراء   در  بارهء   این  شاعر  ذکر

  نام  شده و  از  اشعارش  نوشته  شده  است .

   از اوست:
 
 زلف مشكین چون به سر ماه مرا افسر شود
          
                     آفتاب  از  شرم  او  در  نیلگون  معجر  شود
 
 حبذا   زلفی   که   گر   بر   وی  وزد  باد  صبا
 
                     دامن   باد   صبا    پر    نافهء    اذفر    شود
 
 ساقیا عید غدیر است و خم از شادی به جوش
 
                    شد  مجال  آنکه از خم باده در ساغر شود
 
 ساغری  ریز  از  می  وحدت   بکام   دل   مرا
 
                   تا  زبان  گویا  به  مدح  ساقی  کوثر  شود
 
       *         *          *         *          *          *
 
 دو آفتاب کز او ملک  و دین نظام گرفت
 
                  به چرخ حشمت و برج شرف مقام گرفت
 
  یکی  از  آن   دو   بود  آفتاب  عالمتاب
 
                   که   امتزاج    عناصر   بدو   قوام   گرفت
 
 یکی  امیر  جهانگیر   مهر   برج   شرف
 
                کز او زمان و ز این ملک و دین نظام گرفت
 
 یکی به برج حمل شد یکی به گاه کیان
 
              جهان از این دو ضیاء و شرف به وام گرفت
 
 به تاب داده حسام آن جهان بگیرد و این
 
               به  حکم  نافذ   بی منت    حسام   گرفت
 
 حسام  سلطنت  آن  خسرو  فریدون فر
 
               که  گوهر  سخنش  روشنی و نام گرفت
 
 
 
   

 
     منابع :
 
  اثرآفرینان (جلد چهارم   صفحه ۳۲۰ )
 
  دورنمایی از شهرستان بروجرد ( ۳۵۱ )
 
  حدیقه الشعراء  ( ۱۴۱۳ / ۱۴۱۲ / ۲ )
 
 تذکره دیوان بیگی
 
  سخنوران بروجرد ( ۳۵۱ / ۳۵۰ )
 
 
 
 
 فعالیتها:

 

• شعر

        * نوشته شده توسط احمد معطری *

 

 

 Ahmad Moattaris Foto

   بروجرد

 

 

پرویز مهاجر شجاعی بروجردی

 

 

 

         مشاهیر و مفاخر و هنرمندان بروجرد 25

 

            استاد پرویز مهاجر شجاعی بروجردی

                       شاعر قرن معاصر

 

 

 

 

 پرویز  مهاجر  شجاعی  بروجردی فرزند محمد رضا مهاجر

  شجاعی در سال ۱۳۱۹ شمسی  در شهر  زیبای بروجرد

 دیده بجهان گشود . ایشان دوران کودکی و  جوانی  خود

 را در  زادگاهش  گذراند  و  بعد  از تحصیلات  متوسطه به

 تهران رفت و در دانشگاه پلیس راه  شرکت  کرده  و  پس

 از  سه سال فارغ التحصیل  گردید  و  برای  انجام  کارش

 به شهرهای مختلف خرمشهر  و آبادان و کاشان و شیراز

 و شاهی ماموریت یافت و با درجه  سرهنگی بازنشسته

 شد . مهاجر از سال ۱۳۳۷  به شعر و شاعری پرداخت و

 آثار منظوم و منثورش در مجلات  دنیای سخن ، نهیب

 آزادی و ندای قومس بچاپ رسیده است .

 

     از   اوست :

 آشفته تر از زلف نگارم در این شهر

 دل   تیره تر  از  هر  شب  تاریم  در  این شهر

 بی شور و نشاط است همه زندگی ما

 دل   مرده تر   از  سنگ  مزاریم  در  این  شهر

 گفتیم و نوشتیم همه دفتر دل را

 افسوس   همین   نامه نگاریم   در   این شهر

 کس نیست که پرسد خبر از حال دل ما

 کس نیست که گوید به چه کاریم در این شهر

 زان روز که بستند در میکده ها را

 هر شب همه غمگین و  خماریم در این شهر

 مرغان مهاجر به  چمن  دیر نپایند

 ما   همره  و   همپای   بهاریم  در  این   شهر

     

       *         *          *        *         *         *           *

ديشب به ياد روي  تو زيبا گريستم

هر  جا  كه  بود  ياد  تو   آنجا  گريستم

از چشمه ي سرشك كه سر چشمه  غم  است

بر  دامنم  چو   پهنه ي   دريا   گريستم

در   اضطراب  بودن  فردا   بدون  تو

امروز  هم به خاطر فردا گريستم

در جمع دوستان به تو لبخند مي زدم

بيرون   ز  جمع   رفتم   و   تنها   گريستم

 از     جور       روزگار       ستمكار       نابكار

 بر    حال   زار     مردم     دنيا     گريستم

زين رو كه خود مهاجرم و  با تو همسفر

گويم به خود كه بي خود و بي جا گريستم

      *      *      *       *      *      *      *

 تو  ای مرغک خوب و  خوشخوی من

 پرستوی  من  ،  ای  پرستوی  من

 نسیم   بهاران   دهد   بوی   تو

 تو  ای نو گل نسترن بوی من

سرودم اگر نغمه ای از تو بود

تویی نغمه خوان و غزلگوی من

 تویی   مستی   جام  مینای  من

 تویی     میوهء    باغ    مینوی    من

 خوش اخلاقی  و خوبی  و  مهربان

تو ای دختر خوب  خوشخوی من

 مهاجر  بشد  ساکن  کوی  تو

بود شهر تو خانه و کوی من

 

     آثار   :

 بیضه در کلاه ( شماره ۴۲ ماهنامه حافظ)

 شرح عزل ملمع( رنگارنگ ) حافظ ( شماره ۱۵ ماهنامه حافظ )

 "ملمع در اصطلاح ادبي عبارت از نوعي شعر است  که  يک  مصراع  به

 زبان تازي و مصراعي به زبان فارسي باشد يا بيتي به زبان تازي و بيتي

 به زبان فارسي باشد و از اين جهت  در  کتب  ادب  «ملمع» را از صنايع

 بديعي شمرده اند. "

 شعر رندانهء حافظ ( شماره ۴۹ ماهنامه حافظ )

 ۲۰ شعر دیگر در حمایت از نشر ماهنامه حافظ و سردبیرش

 ( شماره ۶۳ ماهنامه حافظ )

 

 

    منابع   :

 سخنوران بروجرد

 ماهنامه حافظ شماره های ۴۲ و ۱۵ و ۴۹ و ۶۳

 سخنوران نامی معاصر ایران ( جلد ۵ ، صفحه ۳۴۶۸ )

       * نوشته شده توسط احمد معطری *